کد مطلب:33852 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130
هین كه اسرافیل وقت اند اولیا (مثنوی، دفتر اول، بیت 1930) هنگامی كه این اولیاء بر كسی بانگ می زنند، آن مخاطبین حیات را در وجود خود مزه مزه می كنند و معنای آن را در می یابند: گوید این آواز آواها جداست ما بمردیم و بكلی كاستیم (مثنوی، دفتر اول، ابیات 1933 -1932) نكته ی مهم و شایان توجه در این تعابیر آن است كه هیچ یك مجازی نیستند، بلكه حاكی از تجربه ی روحی حقیقی گویندگان می باشند. در سخن و ادب ما از این حقایق به وفور به نحو مجازی سخن رفته است، لذا كمتر توجه می شود كه این مجازها در جایی به حقیقت تكیه زده اند. اصولا بدون وجود حقیقت و راستی، دروغ و مجاز محقق نمی شود. در عین حال باید كوشید، تا مجازگویان را از حقیقت گویان تمییز نهاد و تشخیص داد كه چه كسی سخن را از عمق جان می گوید و چه كسی سخن را از سر زبان. به هر جهت سخن این است كه این تجربه های حقیقی، نشانه های جدی برای تشخیص ولایت الهی هستند و راهروان این طریق بخوبی می توانند این تجربه ها را بیازمایند و به مدد آنها سلوك خود را سامان بخشند.
در ظل ولایت الهی زیستن، نشانه ی دیگری نیز دارد و آن عبارتست از تجربه ی «زندگی» بعد از «موت». مولوی می گوید كه اولیاء خداوند همچون اسرافیل هستند:
مرده را زیشان حیات است و نما
زنده كردن كار آواز خداست
بانگ حق آمد همه برخاستیم